می خواهم عاشق نشوم اما نمی شود

برای آنکه دوستش دارم

می خواهم عاشق نشوم اما نمی شود

چونکه در شبها، در آسمان که نگاه می کنم ستاره ها به من چشمک

میزنند و مرا عاشق خودشان می کنند.

 چونکه در روزها که به آسمان نگاه می اندازم خورشید می خندد و خنده اش مرا عاشق خویش

 میکند

به گلها که نگاه می کنم ، غنچه گل که باز و بسته میشود احساس می کنم که گل یک بوسه از

 من می خواهد، و با آن حرکتش مرا عاشق خودش می کند

به باران که نگاه می کنم ، باران بر روی گونه هایم می نشیند و مرا عاشق آن طراوت خودش

 می کند

به مهتاب که نگاه می کنم ، مهتاب با نور درخشانش مرا عاشق می کند

به کنار دریا که می روم ، موجهای دریا هر لحظه به کنارم می آینده

واین چنین احساس می کنم که موجهای دریا دوست دارند در کنار من

باشند ، و برای اینکه در کنار من باشند بی قراری می کنند و اینگونه می شود که من عاشق

 دریا می شوم

به یک دشت سر سبز که می روم ، و زیر یک درخت سبز که می نشینم ،

پروانه ها می آیند دور من جمع می شوند و بالای سرم پرواز می کنند

و مرا عاشق خودشان می کنند، و از آن سو پرندگان می آیند و بالای

درختی که من زیر آن نشسته ام لانه می کنند و با آواز عاشقانه شان مرا عاشق می کنند

هر جا می روم یا صحبت عشق است یا احساسی از عشق

هر جا می روم همه به یک صورت می خواهند عشق را ابراز کنند

این دنیا تا پایان دنیای عاشقی است ، دنیای است که انسان را وادار به عاشقی می کند

غوغای عشق دنیا را بهم ریخته…همه عاشق همند، در وجود ما انسان ها و موجودات

عشق و عاشقی یک نوع وابستگی است

و همه به گونه ای می خواهندعاشق شوند

و ای کاش تو هم عاشق می شدی...

 رحلت جانسوز خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی (ص)
 

 وشهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را به همه

مسلمین جهان تسلیت عرض میکنم

.

بخوانید درد دل غمگین منو

امروز هم گذشت. شاید خیلی از شما اصلا متوجه نشدید که چطور روز رو آغاز کردین و به پایان بردین و اصلا متوجه گذر زمان نبودید خوش  به حال شما. کاش من هم مثل شما بودم کاش میتونستم بی تفاوت باشم و گذر زمان رو حس نمی کردم. اما هر چی که میگزره بیشتر بیشتر ناراحتی و غم به سراغم می یاد  غم از دست دادن عزیز ترین کسم
غم از دست دادن عزیزی که مدتها بود که ندیده بودمش وبعد از سالها برای دیدار از  اقوام وخویشان آمده بود. اعتراف میکنم که قبل از اون که ببینمش در موردش فکر دیگه ای داشتم .ولی در اولین برخورد متوجه اشتباهم شدم  آنقدر خون گرم.صمیمی.با معرفت با محبت بود که اصلا فکرش رو نمی کردم خیلی زود باهم جفت جور شدیم . اما حیف که تقدیر الهی سر نوشت دیگه ای برای ما  رقم زده بود.تقدیر بود تقدیر بود تقدیر بود.
راستی شده بشنوید که خدا آدم های خوب رو زودتر از این دنیا می بره آره دنیا برای او کوچیک و کم ارزش بود. من فکر میکنم که دنیا لیاقتش رو نداشت و لیاقتش بیش از دنیای بی ارزش بود. و خدا او رو از ما گرفت و به جایگاه اصلی خودش برد و با اولیاء خود مهشور کرد.
اما برای من که این روز ها آینده که مصادف است با اولین سالگرد پرکشیدنش سخت و سختر می شه. شاید شما از اینکه سال نو شد خوشحال بودین اما من آرزو داشتم که ای کاش فروردین نمی آمد کاش نی آمد و آن خاطرات تلخ را دوباره زنده نمی کرد  کاش همه این ها خواب بود ولی افسوس واقعیتی بسیار تلخ است که چاره ای جز قبول کردنش ندارم و همیشه به یادم خواهد ماند در تمامی لحظات زندگیم .چرا که از آن حادثه تلخ من هم نشانی دارم که هر بار در آئینه خود را می بینم  زخم های صورتم به من یادآوری لحظات سخت زندگی ام را خواهند کرد

 

 شاید که بگویی که سزاوار  نبود ، چنین زود رود او

                                                              امّا  که بدان مصلحت حق در این بود

 

برای شادی روحش  (من یقرا فاتحة مع صلوات)