عشق یعنی چه ؟

مدت هاست که سوالی در گوشه ذهنم جا خوش کرده و امروز می خواهم آن سوال را از تو بپرسم.

می دانی عشق یعنی چه؟و اصلا می دانی کلمه عشق از کجا آمده؟ عشق از کلمه عشقه گرفته شده وعشقه گیاهی است در هند که اگر بر هر گیاهی حتی بر درختی تنومند بپیچد،آن را از پای در خواهد آورد.

و امروز من آن درختی هستم که عشق تو پیچک وار گردش پیچیده و در تمام وجود او ریشه دوانده و یقین دارم که روزی او را از پای در خواهد آورد.
و امروز وصیت می کنم که بعد از مرگم چشمانم را باز بگذارند و مرا در کفن سیاهی بپیچند.و تو امابعد از مرگم به دیدارم بیا تا با دیدن چشمان بازم دریابی که چشم انتظار تو از دنیا رفته ام ،و با دیدن رنگ سیاه کفنم بدانی که هر چه سیاهی و تباهی بوده کشیده ام.و بعد از مرگم سینه ام را بشکاف وقلبم را بیرون بیاور تا آن خانه را که از عشق برایت بنا کرده بودم و گرداگردش حصاری از محبت کشیده بودم، ببینی و اگر آن حصار را شکسته یافتی تعجب نکن و بدان که تو به دست خود آن را شکستی.و قلبم را با دستانت لمس کن تا بدانی که حتی بعد از مرگم نیز از شوق نوازش دستانت می تپد.و اگر قلبم را گرم یافتی بدان که از عشق تو گرما می گیرد.و دستم را در میان دستانت بگیر تا سردی آن را خوب حس کنی.و مپندار که بعد از مرگم ریشه های عشق تو در وجودم خواهد خشکید.و پس از آنکه مرا در دل خروارها خاک سیاه مدفون ساختی،بر سنگ مزارم بنویس:
زیر این سنگ کبود
در دل خاک سیاه 
می درخشد دو نگاه
که به ناکامی از این محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه

شوق

 یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی
 چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟
 چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید
 اشگ شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز

 چه ره آورد سفر دارم ای مایه عمر؟
 سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال
 نگهی گمشده در پرده رؤیائی دور
 پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال

 چه ره آورد سفر دارم ... ای مایه عمر؟
 دیدگانس همه از شوق درون پر آشوب
 لب گرمی که بر آن خفته به امید و نیاز
 بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب

 ای بسا در پی آن هدیه که زیبنده تست
 در دل کوچه و بازار شدم سرگردان
 عاقبت رفتم و گفتم که ترا هدیه کنم
 پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان

 چو در آئینه نگه کردم، دیدم افسوس
 جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید
 دست بر دامن خورشید زدم تا بر من
 عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید

 حالیا ... این منم این آتش جانسوز منم
 ای امید دل دیوانه اندوه نواز
 بازوان را بگشا تا که عیانت سازم
 چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز

..............................................................
سلام به همه دوستان عزیزم که  به من لطف دارن. از اینکه توی به روز کردن وبلاگ وقفه  افتاد معذرت میخوام آخه مشکلات شخصی باعث شد به هر حال از همه شما دوستان معذرت می خوام امیدوارم همیشه موفق پیروز و سربلند باشید